کرسی علمی - ترویجی با عنوان: «مطالعات فرهنگیِ ادبیات (رویکرد روش‌شناسانه به مطالعات فرهنگی ادبیات بومی غرب ایران)» در دانشگاه رازی برگزار شد.

ارائه دهنده: دکتر علی تقی‌زاده، عضو هیئت علمی گروه زبان انگلیسی دانشگاه رازی

 ناقدان: دکتر محمدابراهیم مالمیر، عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه رازی، دکتر عبدالحسین جودکی، عضو هیأت علمی گروه زبان انگلیسی دانشگاه لرستان

مدیر جلسه: دکتر کورش صابری، عضو هیئت علمی گروه زبان انگلیسی دانشگاه رازی

 جلسه کرسی علمی ترویجی با عنوان«مطالعات فرهنگیِ ادبیات (رویکرد روش‌شناسانه به مطالعات فرهنگی ادبیات بومی غرب ایران)» در راس ساعت 10 صبح مورخ 18 اسفند 1400 به صورت وبیناری با حضور بیش از 80 از نفر از علاقه‌مندان به موضوعات علمی و فرهنگی آغاز شد. ارائه دهنده کرسی دکتر علی تقی زاده عضو هیأت علمی گروه زبان انگلیسی  دانشگاه رازی، ناقد اول دکتر محمدابراهیم مالمیر عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه رازی و ناقد دوم دکتر عبدالحسین جودکی، عضو هیأت علمی گروه زبان انگلیسی دانشگاه لرستان به صورت مجازی حضور داشتند و مدیریت جلسه نیز با دکتر کورش صابری عضو هیأت علمی گروه زبان انگلیسی دانشگاه رازی بود. جلسه با تلاوت آیاتی چند از قرآن مجید آغاز گردید و سپس مدیر جلسه ضمن خوش‌آمدگویی به حاضران، برنامه زمانبندی نشست را اعلام نمود.

دکتر علی تقی زاده ارائه‌دهنده کرسی برخی از ظرفیت‌ها و روش‌شناسی‌های مطالعاتِ فرهنگیِ ادبیات را برشمرد؛ ظهور زبانِ قدرتمند در روایت، پیوند واقعیت و فراواقعیت در داستان، تبیین توهّم و ذهنیت در ادبیات داستانی، رویارویی با «خود»، تحلیل بازی قدرت، مطالعات متن-محور، مفهوم شکل، جامعه‌شناسی فرهنگیِ ادبیات، گرایش فرهنگیِ داستان، و رقابت نیروهای متضاد در ادبیات روایتی. ارائه‌دهنده پس از آن یادآوری نمود که مطالعات فرهنگی در ایران پیشینۀ طولانی ندارد و لذا پیشنهاد کرد برای پرکردن برخی خلاء‌های نظری و گفتمانی در کشور و همچنین به‌منظور کاربردی‌تر کردن ادبیات (داستانی) ایران، یک گروه پژوهشی و آموزشی تحصیلات تکمیلی در پژوهشکدۀ مطالعات فرهنگی و اجتماعی غرب کشور در دانشگاه رازی راه‌اندازی شود که بکوشد در مرحلۀ اول از طریق بازخوانی انتقادی و تحلیلی ادبیات اقلیم کرمانشاه و ادبیات بومی غرب ایران و در مرحلۀ بعد از طریق بازخوانی انتقادی و تحلیلی ادبیات ملی ایران (ادبیات فارسی) سویه (ژانر) خاصی از مطالعات فرهنگی ایران را تدوین نموده و عرضه کند. ارائه‌دهنده برای تقویت بیشتر این کرسی و تبدیل آن به نظریه تخصصی «مطالعات فرهنگی ادبیات فارسی» و نیز راه‌اندازی گروه پژوهشی و آموزشی تحصیلات تکمیلیِ مطالعات فرهنگی ادبیات در دانشگاه رازی به فعالیت‌ها‌ی علمی و پژوهشی و پیگیری‌های اداری خود ادامه خواهد داد. یادآوری این نکته نیز مهم است که این طرح تحقق اهداف خود را بصورت مرحله‌ای و تدریجی پیگیری خواهد نمود، لذا مرحلۀ اول این طرح مطالعات فرهنگی ادبیات اقلیم کرمانشاه و ادبیات بومی غرب ایران است که تا حصول نتیجه پیگیری خواهد شد.

 ناقدان این کرسی، دکتر محمدابراهیم مالمیر و دکتر عبدالحسین جودکی، برخی از نقاط قوت و ضعف طرح مورد نظر را ذکر کرده و توضیح دادند. دکتر کریمی (دانشیار جامعه‌شناسی دانشگاه رازی) هم یکی دیگر از حاضران در نشست بودند که به ارائۀ نظر خود در مورد ماهیت مطالعات فرهنگی پرداختند. ناقدان و بعضی از شرکت‌کنندگان  نظرات متنوع و متعددی را در این زمینه مطرح نمودند و به نظر می‌رسد این کرسی به‌خوبی مورد استقبال حاضران قرار گرفته باشد.

دکتر محمد ابراهیم مالمیر ناقد اول دیدگاههای خود را درباره توضیحات دکتر تقی زاده ارائه نمودند. اولا؛ مبنای طرح مذکور بر پیش فرض‌های نه چندان درست و بعضا اشتباه است و بدیهی است که در ادامه نیز طراح محترم اصل موضوع را گم می کند و چه در طرح و چه در توضیحات ارائه شده شفاهی به تناقض گویی و تشویش و پراکندگی نوشتار و گفتار دچار شده و می شود.

ثانیا؛ به نظر می‌رسد طراح محترم خلط مبحث کرده و مطالعات فرهنگی به عنوان یک رشته و شاخه ای از نظریه انتقادی را با نقد فرهنگی و جامعه شناسی و انسان شناسی فرهنگی و مطالعه مؤلفه‌ها و مقولات فرهنگی اجتماعی اشتباه گرفته‌اند.

ثالثا؛ توجه ندارند که مطالعات فرهنگی در معنای خاص سنت انگلیسی و آمریکایی آن مبنای مارکسیستی و نئو مارکسیستی دارد و مبتنی بر نظریه ای یکنواخت نیست و شامل نظریه های مختلف و بعضا متضادی است و بدیهی است که از استواری و ثبات بایسته نیز برخوردار نیست و با تغییرات و وقایع سیاسی و تحول نظریات مختلف متغیر بوده و هست.

رابعا؛ برخلاف نظر طراح محترم، در نظریه مطالعات فرهنگی، مفهوم فرهنگ بسیار وسیع و گسترده است و به هیچ وجه شامل فرهنگ متعالی سنتی نیست! بلکه بیشتر به دنبال فرهنگ همه‌پسند و رویدادهای مقبول روزمره است ولو اندیشه‌هایی افراطی و در باور فرهنگ متعالی سنتی، غیر فرهنگی و غیر اخلاقی مثل همجنسگرایی و فمینیسم افراطی و خرده فرهنگ‌ها و جریان‌های انحرافی.

خامسا؛ مطالعات فرهنگی مطلقا دنبال بهترین مطالب اندیشیده و بیان شده نیست. بلکه در آن همه مطالب اندیشیده و بیان شده مطرح است ولو در تضاد آشکار با هنجارهای اعتقادی و فرهنگ به ثبات رسیده متعالی باشد. اصلا در این نظریه، فرهنگ یک کلیت یکپارچه مبتنی بر فضایل و تعالی نیست. بلکه عموما دارای تأکیدهای چندگانه و رویکردهای پلورالیستی است.

سادسا؛ برخلاف نظر طراح محترم، در مطالعات فرهنگی به معنای آنچه که تئوریسین‌های انگلیسی، روسی، فرانسوی و آمریکایی و ... بیان کرده­اند، پرداختن به متن و اندیشة متن‌بودگی نیز خیلی وسیع است و فقط شامل زبان نوشتاری نمی‌شود که مثلا یک نمودش داستان باشد و از میان داستان‌ها ما داستان‌های بومی کرمانشاه را بررسی کنیم. متن در مطالعات فرهنگی شامل همه مصنوعات معنادار است.

سابعا؛ در طرح و در بیانات ارائه دهنده محترم تبیینی از اصل کار در حوزه داستان‌های بومی کرمانشاه ندیدیم و نشنیدیم و تقریبا مطالب طرح و توضیحات ایشان هیچ ربطی به مطالعات فرهنگی به معنای اصطلاح خاص آن نداشت و مطالب ایشان چه در طرح چه در بیان، مشوش، متناقض، متضاد و مبتنی بر پیش فرض‌های نادرست بود. ایشان توجه ندارند که نقد فرهنگی و تحلیل مؤلفه‌های فرهنگی و مطالعة مبانی و مصادیق فرهنگی فرق دارد با مطالعات فرهنگی در سنّت انگلیسی و آمریکایی و تصّور نئومارکسیست‌های مورخ و منتقد و افرادی چون ادوارد تامسون، ریچار هوگارت، میشل فوکو، رولان بارت، ریموند، ویلیام و استوارت هال و ... یقینا (بازخوانی انتقادی ادبیات اقلیم غرب ایران به هدف پرورش و تدوین نظریه‌های فرهنگی و اجتماعی) هیچ ربطی به مطالعات فرهنگی به معانی مذکور ندارد. بر این اساس مطالعات فرهنگی ادبیات مورد نظر ارائه دهنده می­خواهد چه­کار کند که دیگران نکرده­اند؟

دکتر تقی زاده پاسخ هایی در مورد ابهامات دکتر مالمیر ارائه دادند. مطالعات فرهنگی ادبیات فارسی اصولاً هنوز پایه­ریزی و تدوین نشده است و آنچه که تا کنون انجام شده است چیزی جز مشتی پژوهش­های موردی و جسته­گریخته و بی­ارتباط با یکدیگر نیست، زیرا پژوهش­های انجام شده در ایران نه آنطور که باید روش­مند است و نه بر نظریه­ استوار است، ضمن اینکه این مطالعات قالب خاصی ندارند، در مسیر خاصی هم پیش نمی­روند، و هدفمند هم نیستند. مطالعات فرهنگی ادبیات که در ایران انجام شده است، آنطور که باید به ظرفیت­ها و پتانسیل­های بی­پایان متون ادبی معیار توجه نکرده­اند، «خواندن» هم در نزد آنها درست تعریف نشده است و به سازمان «متن» بعنوان یک میدان فرهنگی هم آشنایی چندانی ندارند. مطالعات مورد نظر ناقد اول که ابراز داشتند در ایران بسیار انجام شده است، آنطور که باید ­هدفمند نظریه­مند و نافع نبوده است. نظریۀ فرهنگی شاه­کلید ادراک فرهنگی است، لذا اگر مطالعات فرهنگی و ادبی نظریه­مند نباشند ملت ایران را به جایی نمی­رسانند و به همین علت است که ناقد اول دیدگاهش بر این است که مطالعات فرهنگی انجام شده در ایران تکراری و غیرکاربردی و گاهی حتی ملال­آور است. اما مطالعات فرهنگی ادبیات مورد نظر این طرح ژانر خاصی است که لزوماً از خواندن انتقادی ادبیات (داستانی) ریشه می­گیرد و آکادمیک و روشنفکرانه است. این نوع مطالعات، «متن» را نه کالایی برای مصرف، بلکه همچون یک زمین بازی می­شناسد که خواننده در آن به بازی با متن می­پردازد و در بازی­های فراوان متن شرکت می­کند و ضمن خواندن انتقادی و نوآورانۀ متن، گفتمان خود را، به گفتۀ وُلفگانگ ایزِر، در مجاورت و گفتگو با گفتمان متن قرار می­دهد، بطوریکه نتیجۀ همنشینی و مکالمه دو گفتمان یک فِنومنولوژی جدید، یعنی پیدایش ایده­ها و تفکرات و تجربه­های فرهنگی نو است. لذا مطالعات فرهنگی ادبیات مورد نظر این طرح نوعی نقد فرهنگیِ منشعب از ادبیات است، از آنجا که ادبیات و نظریه در هم تنیده و غیرقابل تفکیک هستند، و نیز از آنجا که هر دو متفکرانه و تردید­آور و گفتمان­ساز هستند، و نیز چون هر دو به طرح پرسش می­پردازند و نه لزوماً به تدوین جواب، نقد فرهنگی منشعب از ادبیات داستانی هم لزوماً نظریه­مند و متفکرانه و تردیدساز و گفتمان­ساز است. بنابراین اگر ناقد محترم با نحله­های زبانشناسی و روایت­شناسی روسی و اروپایی و آمریکایی آشنا باشد و بویژه نظریه­های رولان بارت متأخر و ژاک دریدا و میشل فوکو و هیلیس میلر و و لفگانگ ایزر و دیگران را بشناسد، نظر نمی­دهد که «حجم عظیمی از مطالعات فرهنگی در ایران موجود است». لازم به یادآوری است: مطالعات فرهنگی مورد نظر این طرح مطالعات فرهنگ عمومی و عامه­پسند و پوپولیست نیست، بلکه نوعی نقد فرهنگیِ منشعب از متن ادبیات داستانی است که نخبه­گرا و روشنفکرانه و آکادمیک است. این طرح می­خواهد متون سترگ ادبیات داستانی ایران (متون مربوط به پیش و بعد از انقلاب مشروطه) را بعنوان زمینه و مظهر حاصلخیزی برای تدوین نظریه­های فرهنگی مورد بازخوانی­های انتقادی و تحلیلی قرار دهد. از آنجا که در ایران متأسفانه هنوز «سنت ادبیات فارسی» هم پایه­ریزی و تدوین نشده است، بازخوانی انتقادی آثار ادبیات داستانی هم به ایجاد نقد فرهنگی ادبیات داستانی کمک می­کند و هم در پیدایش و شکل­گیری سنت ادبیات فارسی مؤثر است. همچنین اگر ناقد محترم به چیستی و قدرت خواندن پی ببرد نظر نمی­دهد که «افراد به جای خواندن می­توانند کتاب صوتی را گوش بدهند»، چون کتاب صوتی به هیچ وجه نمی­تواند جای متن نوشتاری را بگیرد، زیرا در گوش دادن به صوت بسیاری از ظرفیت­های بی­بدیل متن ادبی محو می­شوند یا از بین می­روند، و فرد با گوش دادن به صوت در واقع متن ادبی را مُثلِه می­کند و از رونق می­اندازد، و منظور بنده وقتی که می­گویم ادبیات داستانی در ایران (و جهان) متأسفانه از رونق افتاده است همین است. لذا ژانر مورد نظر این طرح می­خواهد متن ادبی معیار را به کلاس مدرسه و دانشگاه و به کلیت جامعه برگرداند، و در پیدایش و شکل­گیری نقد فرهنگی ادبیات داستانی و شکل­گیری و گسترش سنت ادبیات فارسی کمک کند.

این طرح امیدوار است راه را گم نکند و آگاهانه از تناقض­گویی خودداری کند، چون راه آن روشن است. راه روشن این طرح خوانش انتقادی متون ادبیات فارسیِ معیار برای ارائۀ نقد فرهنگی روشنفکرانه و آکادمیک است. منظور طرح حاضر از مطالعات فرهنگی ادبیات، مطالعات فرهنگ عمومی نیست، بلکه منظور آن ژانر خاصی است که معطوف به نقد فرهنگی ادبیات است که متن-محور، روشنفکرانه، گفتمان­ساز، و سنت­ساز (فرهنگی و ادبی) است. نقد فرهنگی ادبیات متن-محور مورد نظر این طرح مارکسیستی و نئومارکسیستی هم نخواهد بود، چون هدف آن کمک به بالندگی فرهنگی ملت بزرگ ایران است که در چهل و چند سال گذشته یک انقلاب فرهنگی بزرگ را به جهان معرفی نموده است، و مؤکداً یکی از اهداف این طرح این است که در فضای مرگ ابرگفتمان­هایی مانند کمونیسم و لیبرالیسم و امپریالیسم، به بالندگی و رشد نظریه فرهنگی منشعب از ادبیات فارسی کمک کند. این طرح ارتباطی چندانی با خوانش­های زن-محور و همجنس­گرایانه هم نخواهد داشت، چون تا آنجا که بنده اطلاع دارم، متن ادبیات داستانی ایران، نوعاً فمینیستی و همجنس­گرایانه نیست: متون معیاری همچون قرآن کریم، سیاست­نامه، اسرارالتوحید، تاریخ بیهقی، کلیله­ودمنه، قابوس­نامه، جوامع­الحکایات و لوامع­الروایات، سمک عیار، رموز حمزه، حسین کُرد شبستری، امیرارسلان نامدار و داستان­های گران­مایه­ای مانند آثار م. ف. آخوندزاده، عبدالرحیم طالبوف، زین­العابدین مراغه­ای، محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، بزرگ علوی، صادق چوبک، محمود اعتمادزاده (به­آذین)، جلال آل­احمد، ابراهیم گلستان، بهرام صادقی، غلامحسین ساعدی، هوشنگ گلشیری، نادر ابراهیمی، جمال میرصادقی، محمود دولت­آبادی، احمد محمود، اسماعیل فصیح، علی­اشرف درویشیان، ناصر ایرانی، علی محمد افغانی، منصور یاقوتی، مهشید امیرشاهی، گلی ترقی، شهرنوش پارسی­پور، غزالۀ علیزاده، سیمین دانشور، احمد محمود، رضا براهنی، منیرو روانی­پور، شمس لنگرودی، امیرحسین چهل­تن، جواد مجابی، محمد محمدعلی، مسعود خیام، اصغر الهی، منصور کوشان، رضا جولائی، شهریار مندنی­پور، خاطره حجازی، زویا پیرزاد، حسین سناپور، حسن اصغری، ابوتراب خسروی، قائم کشکولی، غلامرضا عیدان، محمود گلابدره­ای، و غیر آن. اگرچه فرهنگ چندجانبه و پلورالیستی است، اما ژانر مورد نظر این طرح به جنبۀ خاصی از مطالعات فرهنگی ادبیات نظر می­کند و از جهان داستانی ارائه شده در متن ادبی، که هنرمندانه­تر و سازمان­یافته­تر از خود زندگی است، بعنوان منشأ و زمینه­ای برای تولید و تدوین نظریه­های فرهنگی سود می­برد. طرح حاضر قرار است در 3 مرحله شکل بگیرد و تثبیت شود: در مرحله اول به گرته­برداری فرهنگی از ادبیات بومی اقلیم کرمانشاه می­پردازد، در مرحله دوم ادبیات غرب کشور را وجهۀ همت خود قرار می­دهد، و به تدریج و با حصول پختگی و تجربه­های بیشتر، در مرحله سوم ادبیات ملی ایران را مورد بررسی­های انتقادی و تفسیری قرار می­دهد. دکتر تقی زاده توضیح دادند؛ در دوره کارشناسی ارشد ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران و بویژه در دوره دکترای تخصصی دانشگاه برلین با مطالعات فرهنگی ادبیات، از زبانشناسی­های روسی و حلقه مسکو گرفته تا مکتب پراگ و مکتب فرانکفورت و مکتب نقد جدید آمریکایی و انواع  ساختارگرایی­های اروپایی و غیر اروپایی و ساخت­زدایی­های دانشگاه یِیل (ژاک دریدا، هیلیس میلر، ...)، و نحله­های مختلف مطالعات فرهنگی آشنایی نظری و متنی پیدا کردم و با اصول و روش­های این نوع مطالعات آشنا شدم و پژوهش­های بنده نیز در همین مسیر بوده است. اینجانب به­خوبی واقفم که مطالعات نقد فرهنگی ادبیات فارسی هم در هدف با مطالعات فرهنگی اروپایی متفاوت است و هم در مواد و مصالح مورد مطالعه. در عین حال، معتقدم مطالعات نقد فرهنگی ادبیات فارسی می­تواند و باید از روش­های نقد فرهنگی غربی استفاده کند و در تدوین نظریه­های فرهنگی منشعب از ادبیات فارسی از آن روش­ها و تجربه­های زیسته استفاده کند.  

ناقد دوم دکتر عبدالحسین جودکی به ارائه نظرات و دیدگاههای خود پرداختند. فرهنگ یکی از مهم ترین و در عین حال پیچیده ترین مفاهیمی است که همواره زندگی و هویت فردی و اجتماعی انسان را تحت تاثیر خود قرار داده است. واژه فرهنگ غالبا در مقابل طبیعت قرار می گیرد بنابراین از دیرباز تقابل دوگانه طبیعت فرهنگ را کلید فهم بسیاری از امور فرهنگی انسان معرفی نموده اند. با گذشت زمان نقش و اهمیت فرهنگ به عنوان مجموعه برساخته های اجتماعی در زندگی بشر برجسته تر شده است. در این میان مطالعات فرهنگی به یکی از موضوعات همبسته با سایر حوزه های علمی و دارای ویژگی های خاص تبدیل گشته است. با عنایت به اهمیت فزاینده و غیر قابل انکار مطالعات فرهنگی در عصر ظهور و حاکمیت ابزارها، قابلیت ها و رسانه های نوین ارتباطی، ضرورت تاسیس و راه اندازی واحد‌ها و پژوهشکده های تخصصی مطالعات فرهنگی در دانشگاه ها و مراکز آموزشی احساس می شود. تمرکز طرح کاربردی و محققانه دکتر علی تقی زاده تحت عنوان «مطالعات فرهنگی ادبیات (رویکرد روش شناسانه به مطالعات فرهنگی ادبیات بومی غرب ایران)»  گام مؤثری در جهت تحقق امر فوق الذکر محسوب میشود. محقق محترم تلاش نموده به بعضی از دلایل تضعیف نقش عامل مولد و بنیادین فرهنگ یعنی عنصر زبان و گونه خاصی از ادبیات داستانی مکتوب بپردازد و کوشیده است نشان دهد که عامل عدم اقبال از خواندن این گونه ادبیات داستانی سیطره امپراتوری رسانه ای و سهل الوصول بودن ابزارهای نوین ارتباطی دنیای امروز است. پیشنهاد مطروحه در طرحنامه فوق مبنی بر پیاده سازی الگوهای نظریه پردازی غربی در رابطه با نمونه های ادبیات داستانی بومی منطقه غرب ایران که از پشتوانه بسیار غنی فرهنگی برخوردار است. از نظر بنده موضوعی هیجان انگیز و در نوع خود جذاب است. با این حال این طرح دارای نواقص و ابهاماتی است که پیشنهاد میشود محقق محترم با همفکری اهل نظر و متخصصین این حوزه نسبت به تکمیل مطالعه و رفع ابهامات و نواقص اقدام نمایند. به عنوان مثال محقق ارجمند می بایست تعریفی جامع تر از مفهوم فرهنگ و مطالعات فرهنگی ارایه نمایند و با ذکر مصادیق ملموس و عینی از نمونه های متعدد ادبیات بومی و منطقه ای به شکل محسوس نشان دهند چگونه محجور شدن و دور ماندن از ادبیات مکتوب بسیار غنی و پیشگام اقلیم و منطقه غرب ایران منجر به تنزل فرهنگ عمومی جامعه گردیده است. ضمن اینکه توصیه میشود محقق محترم برای مخاطب روشن نمایند مراد از ادبیات و روایت داستانی به عنوان منشاء اصلی فرهنگ جامعه، صرفا زبان نوشتاری و ادبیات داستانی مکتوب نیست، کما اینکه منظور از فرهنگ مجموعه بهم پیوسته ای است که نمی توان آن را منحصر به وجوه و ساحت های متعالی و والا نمود طبعا فرهنگ عامه نیز در معرفی هویت فرد و اجتماع نقش اساسی ایفا می کند.

بر اساس نقدهای دکتر جودگی ابهامات ایشان بر طرح موردنظر دکتر تقی زاده بر دو محور قرار می گیرد؛ (الف) فرهنگ فقط متن-محور نیست، اگر فرهنگ را فقط متن-محور بدانیم، بخشی­نگری است، و نمی­توانیم در قالب فرهنگ مکتوب همه چیز را محدود کنیم. (ب) روش­شناسی پیشنهادی این طرح ضعیف است. باید قالب و ظرف بومی شود، یعنی به جای استفاده از روش­های شناخته شدۀ غربی باید از روش­های بومی استفاده کنیم.

دکتر تقی زاده در ادامه به نقدهای دکتر جودکی پاسخ هایی ارائه دادند؛ اولاً ناقد دوم ضمن ارائۀ دیدگاهها و انتقادتش راه­اندازی یک مرکز مطالعات فرهنگی (ادبیات) در دانشگاه رازی را شایسته و ضروری می داند و این مرکز می­تواند فی­نفسه مرکز تولید فرهنگ باشد. ثانیاٌ، اگرچه طرح مذکور ادعا نمی­کند که فرهنگ فقط متن-محور است، اما این طرح می­خواهد برای ارائۀ نقد فرهنگی و نظریه فرهنگی عمدتاً به متن بپردازد، چون متن معیار (یا به تعبیر رولان بارت، متن نوشتنی) کالایی برای مصرف از طریق خواندن نیست، بلکه به مثابۀ زمین حاصلخیزی است که همۀ انواع متن در آن بطور نمادین به تراکنش و تعامل فرهنگی می­پردازند، ضمن اینکه متن متضمن «خواننده» و «خواندن» هم هست، و فرد در جریان خواندنِ متن بین فرهنگ­های گذشته و فرهنگ جاری گفتگوهای هدفمند برقرار می­کند و لذا فرهنگ را روزآمد می­نماید و از عقب ماندگی فرهنگی جلوگیری می­کند. متون ادبی معیار حاصل کار نویسندگان بزرگ و سخت­کوش و صاحب سبک است، نویسندگانی که در کار خود منحصر به فرد و فرزانه هستند. در برخی پژوهش­های ایشان [به انگلیسی و فارسی، مانند دو مقاله با عنوان «ظرفیت­شناسی نقد فرهنگی روایت» و «ظرفیت­شناسی نقد فرهنگی روایت (پی­آمد)» که در دوفصلنامه روایت­شناسی منتشر شده است] مصادیق فراوانی از نقد فرهنگی ادبیات ارائه شده است که دکتر تقی زاده تصریح کردند که در این نشست مجال طرح آنها نیست و به ناقد محترم پیشنهاد کردند به آن پژوهش­ها مراجعه کند. در مورد روش­شناسی نیز دکتر تقی زاده پاسخ دادند؛ از آنجا که رشتۀ تخصصی بنده «ادبیات انگلیسی» و «مطالعات آمریکا» می­باشد، و اینجانب تحصیلات دکتری خود را در مرکز آمریکاشناسی دانشگاه برلین انجام داده­ام، با برخی از روش­شناسی­های مطالعات فرهنگی (ادبیات) آشنایی دارم، و آنها را برای استفاده در نقد فرهنگی ادبیات متن-محور هدفمند و مناسب و مفید می­دانم. لذا طرح حاضر تلاش خواهد نمود ضمن استفاده از روش­ها و قالب­ها و تجربه­های زیستۀ غربی، در صورت امکان روش­های بومی و ایرانی را نیز ابداع و تدوین نماید.

در پایان جلسه برخی حاضران از جمله دکتر جلیل کریمی دانشیار دانشکده علوم اجتماعی سؤالاتی مطرح نمودند و دکتر تقی زاده نیز پاسخ دادند. سؤال ایشان بر این اساس بود که مطالعات فرهنگی با چیزی که در این طرح آمده است متفاوت است. این طرح نخبه­گرایانه و ابزاری است. این تصور که فرهنگ فقط در ادبیات می تواند وجود داشته باشد اشتباه است. نظریۀ فرهنگیِ برخاسته از ادبیات در مطالعات فرهنگی جایی ندارد. گفته­های این طرح متناقض و مبهم است. گفته­های این طرح کاملاً متفاوت با منش و منطق این علم است. علاقه به خواندن ادبیات رفتار فرهنگی آدم­هاست. ژانر نظریه­پردازانه هم نگاه به قدرت دارد، اما با نگاهی متفاوت با چیزی که در این طرح مطرح شده است.

دکتر تقی زاده نیز در پاسخ مسائلی مطرح نمودند؛ مطالعات فرهنگی هرچه که هست، مطالعات فرهنگی و نظریۀ فرهنگی متن-محور یک بخش جدانشدنی از آن است. مثلاً اگر کسی ادعا کند که آثار رولان بارت (لذت متن، عناصر نشانه­شناسی، امپراطوری نشانه­ها، اسطوره­شناسی­ها، اس/زد و برخی مقالات او)، که همه متن-محور هستند، در زمرۀ آثار تعیین کنندۀ مطالعات فرهنگی نیستند، ادعای او اشتباه و بیهوده است. بسیاری از پژوهش­های رومن یاکوبسُن، تزوتان تودورف، جاناتان کالِر، ولفگانگ ایزر، روبِرت شولز، جِی هیلیس میلر، و پژوهش­های فرمالیست تِری ایگلتون، و حتی نظریات تی اس الیوت (در مقاله­ای مانند «سنت و استعداد فردی») متن-محور است. مثلاً آنجا که ولفگانگ ایزر در مقالۀ «چرا ادبیات مهم است؟» کارکرد ادبیات بعنوان سرمایۀ فرهنگی را مطرح می­کند منظور او عمدتاً متن ادبی است، و آنگاه که تی اس الیوت استعداد فردی را در ایجاد سنت ادبی مؤثر می­داند، عقیده دارد این خواننده است که به واسطۀ خواندن همه آثار ادبی ممتازی که گنجینۀ بزرگ آثار ادبی را تشکیل می­دهند، می­تواند و باید در ایجاد سنت ادبیات که زمینۀ مطالعات فرهنگی و نقد فرهنگی ادبیات است کمک کند و نیز عقیده دارد که با انتشار و گردش هر متن ادبی معیار در جامعه، ترتیب عناصر تشکیل دهندۀ سنت فرهنگ عوض می­شود و فرهنگ جدیدی شکل می­گیرد. طرح موردنظر نخبه­گرایانه و ابزاری است، اما این دو خصیصه از ویژگی­های خوب طرح هستند و نقاط ضعف آن به حساب نمی­آیند، چون شالوده و اساس مطالعات فرهنگی و نقد فرهنگی ادبیات نظریه است، و این طرح می­خواهد برای این نوع مطالعات یک شالودۀ نظری تدوین کند. کلیت مطالعات فرهنگی مورد نظر این طرح نیست، بلکه یک ژانر یا سویۀ خاص از مطالعات فرهنگی، که همان مطالعات فرهنگی و نقد فرهنگی برگرفته از ادبیات، مورد نظر این طرح است. بنابراین، این طرح متناقض و مبهم نیست. برخلاف تصور دکتر کریمی، این طرح هرگز ادعا نمی­کند که فرهنگ فقط در ادبیات می­تواند وجود داشته باشد، چون علم، دین، فلسفه، صنعت، ارتباطات، بهداشت، آموزش، امنیت، و غیر آن هم بخش­های دیگری از فرهنگ هستند. اما این طرح ادعا می­کند که بهترین و حاصلخیزترین زمینۀ مطالعات فرهنگی و نقد فرهنگی ادبیات داستانی مکتوب و بهترین استراتژی برای دستیابی به آن خواندن انتقادی و تحلیلی متون ادبیات داستانی معیار است. در مطالعات فرهنگی نگاه به قدرت و دانش هم مطرح است. در این نوع مطالعات، دو اصطلاح کلیدی «قدرت» و «دانش» عمدتاً از پژوهش­های تبارشناسی دانش میشل فوکو برگرفته شده­اند. پژوهشگرانی مانند وینفرید فلوک روابط قدرت را در برخی آثار هِنری جِیمز بررسی کرده­اند. ارائه دهنده نیز در یکی از پژوهش­های خود روابط قدرت را در رمان تنگسیر نوشتۀ صادق چوبک تحلیل نموده­ است. در نظر فوکو «قدرت» هم مانند سکه­ای است که دو روی شیر و خط دارد، یعنی قدرت هم بازدارنده و سرکوبگر و بدخیم است و هم تقویت­کننده و خوش­خیم. بعلاوه اگر، آنطور که دکتر کریمی می­گوید، «علاقه به خواندن ادبیات رفتار فرهنگی آدم­هاست»، خود نشانۀ این است که ادبیات فرهنگ­-محور و فرهنگ­ساز است، و لذا پیداست که هدف مطالعات فرهنگی و نقد فرهنگی ادبیات فارسی پی­ریزی و ارائۀ نظریه­هایی است که به شکل­گیری و تحول سنت ادبیات فارسی و رشد فرهنگی ملت بزرگ ایران کمک کند.

آخرین اخبار