نشست «پیامدهای روان‌شناختی کرونا و محدودیت‌های اجتماعی ناشی از آن» با سخنرانی دکتر حبیب‌اله خزائی برگزار گردید.

نشست «پیامد‌های روان‌شناختی کرونا و محدودیت‌های اجتماعی ناشی از آن» روز دوشنبه دوم تیر ماه سال جاری، با سخنرانی دکتر حبیب‌اله خزائی؛ متخصص اعصاب و روان و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه و با حضور اعضای محترم هیأت علمی توسط معاونت فرهنگی دانشگاه رازی و به صورت مجازی برگزار گردید.

متن سخنرانی:

همان‌طور‌که مستحضر هستید چند ماهی است بحران بیماری کووید ۱۹ در تمام دنیا به‌شکلی همۀ فعالیت‌ها و شرایط را تحت تأثیر خودش قرار داده است و کشور ما هم از این شرایط مستثنی نیست.   قریب به چهار ماه است که شرایط کشور تحت تأثیر این بحران قرار گرفته است. وقتی‌که بحرانی به این شکل در سطح جامعه ایجاد می‌شود پیامد‌های روان‌شناختی و اجتماعی آن بعضاً بسیار بیشتر از پیامد‌های دیگر می‌تواند اهمیت داشته باشد. درواقع ما پیامد‌های بحران را به‌شکل یک کوه یخ میتوانیم تصور کنیم آن‌چه ما شکل ظاهر می‌بینیم آن قسمتی از کوه یخ است که مشاهده می‌کنیم؛ ولی باید بدانیم که بیش از ۹۰ درصد پیامد‌ها در قسمت پنهان این کوه یخ است که این قسمت پنهان بیشتر همان پیامد‌ها و آسیب‌های روانی- اجتماعی ناشی از این بحران‌هاست؛ بنابراین ما باید فکر کنیم که پیامد‌ها و آسیب‌های اجتماعی و روان‌شناختی ناشی از بحران این بیماری به‌مراتب می‌تواند مهم‌تر و آسیب‌زاتر از پیامد‌های دیگر این بیماری باشد. در بحث حاضر عمدتاً تأکید بر پیامد‌های روان‌شناختی است اگرچه به‌هیچ‌عنوان شما نمی‌توانید پیامد‌های روان‌شناختی و اجتماعی را از هم تفکیک کنید و نقش متقابل و تأثیر متقابل این دو پیامد کاملاً واضح است.

در ابتدا باید تأکید کنیم که در شرایط بحران رفتار تک‌تک افراد یک جامعه بسیار بسیار مهم و حائز اهمیت است. ازدیدگاه روان‌شناسی یکی از نشانه‌های جامعۀ مترقی این است که وقتی بحرانی پیش می‌آید آدم‌ها باید درصدد این باشند که مسئولیت‌های فردی خودشان را به‌شکل درست اجرا کنند. اگر در جامعه‌ای، مشاهده کردیم به‌هنگام بحران افراد مسئولیت‌ها را فرافکنی می‌کنند؛ مشکلات را خارج از دایرۀ مسئولیت خودشان می‌بینند و همه چیز را به بیرون ارتباط می‌دهند این وضعیت، وضعیت مناسبی نیست؛ بنابراین در جامعه تک‌تک افراد باید مسئولانه رفتار کنند؛ مسئولیت‌ها را پیش از این‌که فرافکنی کنند و به دیگران و شرایط نسبت دهند؛ مسئولیت‌های خودشان را بشناسند؛ بنابراین در بحث حاضر به مسائلی ازقبیل اقداماتی که در شرایط بحران باید انجام دهیم و مسئولیت ما درقبال  اجتماع و خانواده به‌منظور کاهش پیامد‌ها و آسیب‌های روان‌شناختی بحران صحبت خواهیم کرد.

وقتی‌که بحرانی مثل این بیماری پیش می‌آید شما ملاحظه کردید که تمام شرایط شغلی، خانوادگی و ارتباطی همه‌اش به‌نوعی تحت تأثیر قرار گرفته است و لازم است که در شرایط معمول زندگی‌مان تغییراتی ایجاد کنیم این یعنی استرس این یعنی تعریفی از استرس. وقتی ما مجبور باشیم شرایط‌مان را عوض کنیم؛ یعنی درحال تجربۀ یک استرس هستیم. این‌که ما چگونه با این استرس مواجه شویم؛ چگونه بتوانیم این استرس را مدیریت کنیم و شیوۀ مقابله با این استرس چگونه است این‌ها نکات و مسائل خیلی مهمی است.

به‌طورکلی قبل‌از این که به مسائل بهداشت رفتار، پیامد‌های رفتاری و روان‌شناختی این بحران بپردازیم؛ باید به یک نکتۀ کلی اشاره کنم. وقتی‌که بحران و استرسی به این شکل ایجاد می‌شود به‌طورکلی آدم‌های جامعه را می‌توانیم به دو گروه تقسیم کنیم: آدم‌هایی که سابقۀ یک بیماری و یا یک اختلال روان‌پزشکی واضح را در گذشته داشتند؛ مثلاً گروه اول، شخصی که قبلاً سابقۀ اختلال افسردگی، اختلال اضطرابی و یک بیماری مثل شیزوفرنی Schizophrenia را داشته است. گروه دوم کسانی که این سابقه را نداشتند. در بحران‌ها ما باید مراقب باشیم آدم‌هایی که سابقۀ این بیماری‌ها را داشتند دراثر بحران، احتمال عود این بیماری در آن‌ها بیشتر است؛ بنابراین اگر خودمان یکی از این اختلالات را داریم و یا اگر کسی از خانوادۀ ما مبتلا به این اختلالات است حتماً به‌هنگام بحران این فرد به توجه ویژه‌ای نیاز دارند. به‌طوری‌که اگر لازم باشد برای این فرد درمان‌های تخصصی درنظر گرفته شود و مواظب باشیم که بیماری و اختلال آن فرد مجدداً در این بحران عود نکند؛ این اولین نکته‌ای است که باید به آن توجه کنیم.

اما گروه دوم، اشخاصی که هیچ سابقه‌ای از بیماری ندارند؛ تحت تأثیر بحران ممکن است واکنش‌های رفتاری متفاوت و گوناگونی داشته باشند. وقتی بحرانی پیش می‌آید اصولاً همۀ ما دچار حدی از اضطراب و نگرانی می‌شویم و این طبیعت انسان است که روان‌پزشکان و روان‌شناسان نیز به آن معتقدند؛ یعنی انسان‌ها به‌هنگام بحران حد طبیعی از نگرانی و اضطراب را در خودشان احساس کنند. این حد طبیعی چطور مشخص می‌شود؟ حد طبیعی اضطراب به‌هنگام بحران یعنی آن میزانی از اضطراب که به ما انگیزه می‌دهد تا بتوانیم رفتارمان را مطابق با توصیه‌های بهداشتی و توصیه‌هایی که می‌شود شکل دهیم. مثلاً شما اضطراب امتحان را در نظر بگیرید اگر دانشجویانی که برای امتحان و آزمونی خودشان را آماده می‌کنند حد طبیعی از اضطراب داشته باشند این‌ها انگیزۀ پیدا می‌کنند که درس بخوانند، ساعت خواب و بیداری‌شان را تنظیم کنند، قسمتی از تفریحات‌شان را کم کنند و تلاش بیشتری داشته باشند تا خودشان را برای آزمون آماده کنند؛ این حد طبیعی اضطراب تمرکز شخص را برای آماده‌سازی در امتحان خیلی بهتر می‌کند.

اما در وضعیت‌های بحران ما گاهی با اشخاصی مواجه می‌شویم که تا حد افراط و یا تفریط به بحران واکنش نشان می‌دهند. مثال همان دانشجو را در نظر بگیرید؛ دانشجویی که  قصد دارد برای آزمون خودش را آماده کند حدی از اضطراب را دارد که اصولاً نمی‌تواند بخوابد، نمی‌تواند روی درسش تمرکز کند؛ مدام نگران است و پیامد‌های منفی به ذهنش خطور می‌کند. جمله‌هایی مانند، تا کتاب را باز می‌کنم هیچی متوجه نمی‌شوم و اصلاً نمی‌توانم تمرکز بگیرم را بیان می‌کند. این یعنی یک اضطراب پاتولوژیک pathologic یا اضطراب بیمارگونه در فرد ایجاد شده است. برعکس آن اگر یه آدمی هیچ‌گونه نگرانی در مورد آن آزمون نداشت و کاملاً بی‌خیال بود، هیچ تغییری در برنامه‌های روزمره‌اش انجام نداد و به‌نوعی هیچ تلاشی برای ایجاد آمادگی و شرکت در آزمون در خودش ایجاد نکرد این حالت دیگری از رفتار است که غیرطبیعی است.

درمورد بحران کرونا نیز همین را شما می‌توانید تصور کنید؛ عده‌ای از آدم‌ها نسبت‌به این بیماری واکنش و نگرانی طبیعی دارند. این نگرانی طبیعی باعث می‌شود که راه‌های پیشگیری این بیماری را بشناسند و توصیه‌های درمانی را مراعات کنند. اما عده‌ای از افراد هستند که واکنش‌های افراطی رفتاری نسبت‌به این بیماری از خودشان نشان می‌دهند. مثلاً فرض کنید اگر توصیۀ بهداشتی این است که دست‌هایتان را با آب و صابون بشویید این‌ها حد بسیار افراطی از این کار را انجام می‌دهند؛ حالتی که ما به‌عنوان وسواس می‌شناسیم چه وسواس دربارۀ رعایت نظافت چه وسواس درمورد چک‌کردن. بعضی از افراد مدام خودشان را چک می‌کنند که آیا این بیماری را من گرفته‌ام یا نه؛ مدام نگران هستند که آیا علائمی را که دارند تجربه می‌کنند علائم ابتلا به این بیماری است یا خیر. ممکن است مرتباً به پزشکان یا مراکز درمانی مراجعه کنند و چک کنند که آیا این بیماری در آن‌ها وجود دارد یا خیر. درواقع نگرانی اضطراب‌گونه و وسواس‌گونه نسبت‌به ابتلای به این بیماری باعث می‌شود حالتی در  فرد ایجاد شود که دراصطلاح به آن هایپوکندریازیس Hypochondriasis یا خودبیمارانگاری گفته می‌شود. یعنی فرد یک دغدغه، اشتغال ذهنی و نگرانی خارج از حد معمول درمورد ابتلای به این بیماری را ممکن است داشته باشد؛ این درواقع یک نوع واکنش غیر طبیعی است که می‌تواند یک نوع اختلال  باشد. پس در یک سر طیف شما آدم‌هایی را ممکن است ملاحظه کنید که واکنش وسواس‌گونه و احساس خودبیمارانگاری دارند؛ ممکن است وسواس‌های شست‌و‌شو و چک‌کردن نیز پیدا کنند؛ مراجعات درمانی افراطی داشته باشند و در روابط اجتماعی و خانوادگی‌شان اختلال ایجاد شود. این‌جا یعنی شما یک اختلال رفتاری وسواس گونه‌ای را به‌عنوان پیامد این بیماری در این فرد ملاحظه می‌کنید.

طرف دیگر افرادی هستند که کاملاً با بی‌مبالاتی نسبت‌به این بحران واکنش نشان می‌دهند. ممکن است افرادی را ملاحظه کنیم که می‌گویند اصلاً ما این بیماری را قبول نداریم؛ این بیماری اصلاً وجود ندارد یا مثلاً من رعایت نمی‌کنم، نیاز نمی‌بینم ماسک بزنم و دست بشویم؛ درواقع کاملاً نسبت‌به سلامت خودشان و اجتماع بی‌تفاوت‌اند. این هم گروهی از افردا هستند که به‌نظر ما اختلال رفتاری دارند. شما می‌دانید که در بیماری‌های عفونی ما هم مسئولیت فردی و هم مسئولیت اجتماعی داریم؛ یعنی شخص ضمن این‌که مواظب خودش باشد این مسئولیت فردی آن است؛ باید مواظب دیگران هم باشد این مسئولیت اجتماعی آن است. اگر ما توصیه می‌کنیم آدم‌ها در مواجهه با دیگران از ماسک استفاده کنند؛ قسمتی از آن مسئولیت فردی و قسمتی دیگر مسئولیت اجتماعی آن است که از انتقال این ویروس به دیگران جلوگیری شود؛ بنابراین ازنظر واکنش‌های رفتاری شما سه گروه افراد را در جامعه می‌توانید مشاهده کنید: یک گروه با واکنش و نگرانی حد طبیعی که این حد طبیعی گفتیم آن حدی از اضطراب و نگرانی است که در فرد برای رعایت پروتکل‌های بهداشتی ایجاد انگیزه می‌کند تا مسئولیت‌های فردی و اجتماعی خودش را به‌درستی انجام دهد که این حد طبیعی و نرمال رفتار در بحران است. در یک سر طیف افرادی را ملاحظه می‌کنید که نسبت‌به بحران کرونا واکنش افراطی و وسواس‌گونه دارند و شما می‌بیند که به‌شکل بیمارگونه‌ای درمورد این بیماری نگران هستند؛ حالت‌های خودبیمارانگاری دارند؛ ممکن است وسواس‌های شست‌و‌شو و چک‌کردن پیدا کنند. این گروهی هستند که  ممکن است نیاز به مداخلات تخصصی و درمانی روان‌پزشکی و روان‌شناسی داشته باشند. سر دیگر طیف گروهی از افراد هستند که مسئولیت‌های فردی و اجتماعی خودشان را کاملاً نادیده می‌گیرند. این‌ها افرادی هستند که کاملاً با بی‌مبالاتی و نپذیرفتن بحران، واکنش رفتاری نشان می‌دهند و با رعایت‌نکردن پروتکل‌های بهداشتی مسئولیت خودشان را به‌نوعی نادیده می‌گیرند.

درمورد رفتار لازم است یادآور شوم که همیشه منظور از رفتار طبیعی، حد اعتدال و میانی آن است؛ حالت افراط و تفریط رفتاری می‌تواند بیمارگونه باشد. دربارۀ بحران کرونا نیز به‌دنبال حد میانی از واکنش رفتاری و نگرانی هستیم؛ بنابراین شما در سطح جامعه ممکن است با این سه گروه آدم، مواجه شوید که البته به‌اعتقاد ما حدود بیش از ۹۰ درصد مردم باید آن نگرانی طبیعی را داشته باشند، ۵ تا ۱۰ درصد مردم ممکن است در آن طیف بیمارگونه قرار بگیرند؛ یعنی یا به سمت طیف بیماری وسواس و خودبیمارانگاری حرکت کنند یا در سر دیگر طیف قرار بگیرند؛ منظور افرادی است که کاملاً با بی‌مسئولیتی و بی‌مبالاتی واکنش نشان می‌دهند.

این بحران همچنین مشکلات و پیامد‌های خانوادگی خیلی مهمی دارد که باید به آن‌ها بپردازیم. به‌‎هرحال قبل و بعد از این بحران سبک زندگی خانوادگی و اجتماعی ما متفاوت است. باید سبک زندگی را به دو بخش قبل از کرونا و بعد از کرونا تقسیم‌بندی کنیم. این شیوۀ زندگی، در زمینۀ زندگی خانوادگی، اجتماعی و شغلی فرد است. قبل از کرونا طبیعتاً مجبور بودیم رأس ساعت خاصی حتماً بیدار شویم، خودمان را آماده کنیم و در محل کارمان حاضر شویم. ازنظر شغلی ارتباطاتمان بیشتر حقیقی بود؛ مثلاً تا ظهر، عصر و حتی شب مشغول کار بودیم؛ شب به خانه برمی‌گشتیم، استراحت می‌کردیم، در کنار خانواده بودیم و فردا مجدداً سرکارمان حاضر می‌شدیم؛ بنابراین سبک زندگی معمول  قبل از کرونا این‌طور بود. اما بعد از کرونا، این سبک زندگی به‌شکل دیگری تغییر یافت. بسیاری از مشاغل تحت‌تأثیر قرارگرفتند؛ این مشاغل در‌حال‌حاضر تعطیل یا نیمه تعطیل هستند یا به‌شکل مجازی درحال انجام فعالیت‌اند؛ برای‌نمونه در سطح دانشگاه‌ها کلاس‌ها اصولاً تعطیل بوده‌اند و بیشتر به‌شکل مجازی ارائه می‌شوند. درچنین شرایطی درون خانواده هم تفاوت‌های را احساس می‌کنیم؛ آدم‌ها و خانواده وقت بیشتری را در کنار هم صرف می‌کنند. ممکن است فکر کنیم این فرصت خیلی خوبی است، بله فرصت خیلی خوبی است. بیشتر وقت‌ها آرزو داشتیم چند روز تعطیل باشیم تا بتوانیم به‌طورکامل وقت‌مان در کنار خانواده‌هایمان بگذرانیم. اما باید بپذیریم وقتی این تماس‌ها زیاد می‌شود ممکن است مشکلات و پیامد‌هایی را نیز به‌همراه داشته باشد؛ مانند بازنشستگی. شما ملاحظه کنید گاهی اوقات فردی که بازنشسته می‌شود ممکن است مشکلات خانوادگی‌اش شروع شود؛ به‌دلیل این‌که این‌ها مرتباً به همدیگر پیام می‌دهند که چه خوب بود شماوقتی سرکار بودید ما کمتر با هم چالش داشتیم. در شرایط فعلی وضع این‌گونه است؛ یعنی خانواده‌ها وقت خیلی بیشتری در کنار هم هستند؛ همین می‌تواند باعث تماس‌های بیشتر شود. در ضمن این تماس‌ها ممکن است مزاحمت‌ها و تداخلاتی در زمینۀ رفت وآمد برای همدیگر ایجاد کنند؛ این مسائل می‌تواند زمینه‌ساز بروز برخی مشکلات در خانواده‌ها می‌شود؛ بنابراین باید بپذیریم که بعد از کرونا سطح زندگی خانوادگی تا حدود زیادی تفاوت کرده است؛ اگر این سبک زندگی و آسیب‌های آن را نشناسیم خانواده‌ها ممکن است دچار مشکلات شوند. یک مثال ملموس و شایع از تأثیر بحران بیماری کووید ۱۹ در درون خانواده‌ها این است که سیکل شبانه‌روزی خواب و بیداری بیشتر خانواده‌ها به هم خورده است؛ یعنی اغلب خانواده‌ها چه فرزندان چه والدین شب‌ها تا دیروقت بیدار هستند و صبح‌ها تا دیروقت خوابند که دراصطلاح، ما آن را  اختلال تأخیر در ریتم شبانه‌روزی خواب و بیداری می‌نامیم. این روز‌ها این مسئله بسیار شایع شده است خانواده‌هایی که تا ساعت ۲ و ۳ حتی بیشتر از این بیدارند و صبح هم تا ۱۰ و ۱۱ خوابند؛ این اختلال خیلی حائز اهمیت است که می‌تواند سلامت خانواده، جامعه و فرد را تحت‌تأثیر قرار دهد این نمونه‌ای است از این‌که چگونه پس از کرونا، سبک زندگی ما تحت تأثیر قرار می‌گیرد به‌گونه‌ای که سبک زندگی از حالت نسبتاً سالم به حالتی بیمارگونه تبدیل شده است. قبل از کرونا ممکن بود خانواده‌ای به‌دلیل اجبار فرزندشان را صبح برای حضور در مدرسه آماده کنند، خودشان سرکار حاضر شوند؛ بنابراین ساعت‌شان را طوری تنظیم می‌کردند که مثلاً ۱۱ بخوابند و صبح هم ۶ و ۷ بیدار شوند. الان چنین شرایطی وجود ندارد؛ آن‌ها می‌توانند شب‌ها را کاملاً تا دیروقت بیدار بمانند و صبح‌ها هم اجباری برای بیدارشدن ندارند و این ریتم همین‌طور‌که ادامه پیدا می‌کند به یک اختلال مهمی به نام اختلال تأخیر در ریتم شبانه‌روزی خواب و بیداری تبدیل می‌شود که پیامد‌های بسیار مختلفی می‌تواند برای سلامتی فرد داشته باشد. فردی که خیلی دیر می‌خوابد و خیلی دیر بیدار می‌شود؛   ممکن است در سیستم‌های هورمونی‌اش اختلال ایجاد شود؛ در معرض بیماری‌های جسمی قرار گیرد؛ سیستم ایمنی‌اش تضعیف شود و مستعد ابتلا به بیماری‌ها شود؛ بنابراین مشاهده می‌کنیم که زندگی پس از کرونا تا چه حد خانواده‌ها را تحت تأثیر خودش قرار می‌دهد. اگر بخواهم  بحث را تا این‌جا خلاصه و جمع‌بندی کنم. در بخش اول به این موضوع پرداختیم که هنگام بحران‌ها افرادی‌که زمینۀ بیماری‌های روان‌پزشکی و سابقۀ ابتلا به آن را داشتند، احتمال عود و آسیب‌پذیری‌شان بالاتر است و ازنظر درمانی و حمایتی باید مراقب آن‌ها باشیم.

اما افرادی که این سابقه را نداشتند بعد از بحران می‌توانند در سه گروه قرار بگیرند: گروهی که رفتار نرمال اضطراب و نگرانی حد طبیعی از خودشان نشان می‌دهند و مسئولیت‌های فردی و اجتماعی‌شان را مطابق با پروتکل‌های توصیه‌شده انجام می‌دهند. انتظار ما این است که قسمت اعظم جامعه به این شکل رفتار کنند. گروه دوم، گروهی که واکنش‌های اضطراب‌گونه، وسواس‌گونه و خودبیمارانگاری نسبت‌به این بیماری از خودشان نشان می‌دهند. این گروه حتماً به مداخلات روان‌پزشکی نیاز دارند. گروه سوم، گروهی که با بی‌مبالاتی، سهل‌انگاری و نادیده‌گرفتن مسئولیت‌های فردی و اجتماعی‌شان سلامت خودشان و سلامت جامعه راتحت تأثیر قرار می‌دهند؛ این در بعد فردی این مسئله است. در بعد خانوادگی عرض کردم به‌دلیل این‌که شرایط خانواده و فاکتور‌های مؤثر در خانواده پس از کرونا کاملاً متفاوت است احتمال دارد در سبک زندگی تغییراتی ایجاد شود. این تغییرات، تغییرات بیمارگونه‌ای مانند اختلال تأخیر در ریتم شبانه‌روزی خواب و بیداری در خانواده‌ها است که می‌تواند افراد را در معرض آسیب‌های ناشی از این اختلال قرار دهد و باعث شکل‌گیری سبک زندگی ناسالمی در خانواده‌ها شود.

 علاوه‌براین، درکنار سبک زندگی خانوادگی ناسالم، در خانواده‌ها یک حالت شایع دیگری، مانند تغذیۀ خانواده‌ها را ممکن است ملاحظه کنید؛ یعنی در خانواده‌ها به‌دلیل دیر بیدارشدن، صبحانه از وعدۀ غذایی آن‌ها حذف شود. به همان نسبتی که سیکل خواب و بیداری به تعویق می‌افتد، ساعت مصرف ناهار و شام هم به تأخیر می‌افتد. خانواده‌هایی را مشاهده می‌کنید که ساعت ۱۱ یا ۱۲ شب شام می‌خورند که این باعث تشدید سبک زندگی ناسالم می‌شود. همچنین ممکن است در خانواده‌ها تحرک فیزیکی کافی وجود نداشته باشد. قبلاً افراد مجبور بودند به‌واسطۀ کارشان بیدار شوند، راه بروند و یک‌سری فعالیت‌ها داشته باشند.  الان ممکن است برای آن‌ها این اجبار وجود نداشته باشد و مسائلی ازاین‌قبیل در خانواده اتفاق بیافتد؛ یعنی در خانواده ارتباطات‌شان در هم تنیده‌تر می‌شود و به‌تبع  مداخلات زیاد می‌شود. مثلاً مرتباً به هم گیر می‌دهند که شما چرا این کار را کردی، چرا از این‎جا رد شدی، چرا شب‌ها زیاد صدات می‎آید، صبح‌ها چرا زود بیدار می‌شوی، دیر بیدار می‌شوی و مسائلی  ازاین‌قبیل ممکن است در خانواده ایجاد شود که قبلاً به‌دلیل عدم حضور کامل این مسائل خیلی در خانواده واضح نبود و مشکلی را ایجاد نمی‌کرد. این حالت دراصطلاح همان حالت مداخلۀ زیاد در کار هم یا حالت مزاحمت است که در چنین شرایطی می‌تواند بیشترشود. اگر خانواده‌ها در چنین شرایطی نتوانند این مسئله را به‌درستی مدیریت کنند، ممکن است در درون خانواده تنش، درگیری‌های لفظی و حتی فیزیکی ایجاد شود. این قسمت مهمی است که ما در رابطه با خانواده‌ها باید به آن توجه کافی داشته باشیم.

اما مسئلۀ خیلی مهم دیگری که برای افراد ایجاد می‌شود ازنظر شناختی cognitive است. در شرایطی که بحران‌هایی مانند بیماری کرونا ایجاد می‌شود؛ ازنظر شناختی آدم‌ها ممکن است دچار برخی بحران‌ها و مشکلات شوند. یکی از این مسائل، بحران‌های هویتی است. هنگامی‌که شخص ملاحظه می‌کند زندگی تحت تأثیر این بیماری قرار گرفته است، ممکن است احساس پوچی و بی‌ارزشی کند. این‌ها درواقع مسائلی هستند که ازنظر شناختی آدم‌ها را می‌تواند تحت تأثیر قرار دهد؛ ممکن است در فرد ترس از مردن ایجاد کند؛ می‌تواند به تفکر دربارۀ زندگی پس از مرگ قدری دامن بزند و مدام اشتغال ذهنی آدم‌ها را دربارۀ مرگ بیشتر کند. در کنار این مسائل، ممکن است آدم‌ها احساس بلاتکلیفی داشته باشند که ازنظر شناختی این حالت، حالت خیلی مهمی است که می‌تواند در آن‌ها احساس خشم و ناامیدی را هم ایجاد کند. ازنظر شناختی نیز آدم‌ها تحت‌تأثیر این بحران‌ها قرار می‌گیرند و ممکن است در سطح جامعه ملاحظه کنیم که حس ناامیدی، خشم، بلاتکلیفی و تنهایی قدری تشدید شده است که همۀ این‌ها می‌تواند زمینه‌ساز بحران‌های هویتی، فکری و معنایی جدی برای افراد شود؛ بنابراین این هم قسمتی است که باید به آن بپردازیم؛ زیرا این شرایط می‌تواند زمینه‌ساز بروز اختلالات و مشکلات دیگری باشد.

اگر جمع‌بندی کوتاهی از صحبت‌هایم داشته باشم، درخصوص شرایط فردی ناشی از بحران اختلال کرونا، مسائل و پیامد‌های خانوادگی و شناختی این بیماری در رابطه با جامعه و افراد صحبت کردیم.

درادامه راه‌کار‌هایی معرفی می‌شود که برای پیشگیری از بروز مشکلات و پیامد‌ها باید در این شرایط به‌کار بگیریم، یا اگر مشکلاتی ایجاد شده است بتوانیم آن‌ها را به حداقل برسانیم. در خانواده بسیار مهم است که سعی کنیم سبک زندگی سالم را نگه‌داری کنیم. سبک زندگی سالم یعنی در خانواده، خواب به‌موقع، تغذیۀ مناسب، تحرک فیزیکی کافی و ورزش را حفظ کنیم. این‌ها درواقع مسائل عینی است که باید در خانواده برای حفظ سبک زندگی سالم به آن‌ها توجه داشته باشیم. اما برخی مسائل دیگر هم خیلی کمک‌کننده است؛ مثلاً فرض کنید در شرایط فعلی که ممکن است ارتباطات اجتماعی در خانواده‌ها به حداقل برسد، حفظ ارتباط با دیگران با روش‌های جایگزین مناسب می‌تواند خیلی مؤثر باشد. اگر در شرایط فعلی نمی‌توانیم؛ مثلاً خیلی راحت به والدین‌مان سر بزنیم؛ می‌توانیم هر روز با آن‌ها تلفنی صحبت کنیم؛ یا حتی این شرایط وجود دارد که با آن‌ها تماس تصویری برقرار کنیم. با افراد دیگر مهم زندگی‌مان نیز می‌توانیم به همین شکل رفتار کنیم؛ دوستانی داریم که قبلاً از وجودشان لذت بردیم، از این‌که درکنارشان بودیم، با آن‌ها مصاحبت کردیم خیلی احساس خوشحالی کرده‌ایم. الان به‌دلیل محدودیت‌های فیزیکی که اعمال می‌شود، ما نمی‌توانیم خیلی راحت با آن‌ها مصاحبت کنیم؛ اما می‌توانیم این روش‌های جایگزینی را هم برای آن‌ها درنظر بگیریم؛ بنابراین حفظ ارتباط با دیگران درچارچوب رعایت پروتکل‌های بهداشتی می‌تواند خیلی به سلامت روان خانواده و افراد کمک‌کند. پس با این توصیه‌ها، سبک زندگی سالم بسیار کمک‌کننده است.

اما در بعد فردی باید چه‌کار کنیم؛ هر کدام از ما چه راه‌کار‌هایی را می‌توانیم به‌کار بگیریم برای این‌که هم زندگی سالم فردی خودمان را داشته باشیم، هم مسئولیت اجتماعی‌مان که خارج از تعریف مسئولیت فردی نیست را انجام دهیم و بتوانیم به سلامت جامعه و خانواده هم کمک کرده باشیم. واقعیت این است که  همۀ ما می‌دانیم زندگی در  جامعۀ امروزی ویژگی و پیچیدگی‌های خاص خودش را دارد و با زندگی مثلاً یک سده قبل‌تر که  خیلی ساده‌تر بود تفاوت دارد. ارتباط آدم‌ها خیلی معدودتر بود؛ یک شخصی در خانه‌‎ای زندگی می‌کرد، با آن آدم‌ها و حداکثر چند نفر تو کوچه و محله ارتباط داشت. الان زندگی بسیاربسیار پیچیده‌تر است دنیای واقعی ما خیلی پیچیده‌تر است و دنیای مجازی نیز آن را خیلی پیچیده‌تر کرده است. در چنین شرایطی لازم است که آدم‌ها مهارت‌های زندگی را یاد بگیرند.

امروزه به‌اعتقاد من بیشتر از هر تخصصی لازم است که تخصص زندگی‌کردن را یاد بگیریم. هرکسی باید یاد بگیرد چطور خشم‌اش را کنترل کند، بر احساس ناامیدی‌اش غلبه کند، ارتباط مؤثر و همدلانه را با دیگران برقرار کند و ازخودگذشتگی داشته باشد. همۀ این‌ها مهارت‌های زندگی‌کردن است که امروزه ما خیلی‌‎ به آن نیازمندیم؛ بنابراین اگر بتوانیم این مهارت‌ها را که در قالب بسته‌های مختلف دردسترس هستند را یاد بگیریم و آن‌ها را به زندگی‌مان وارد کنیم، درعمل می‌توانیم در مواجه با هر بحرانی تا حدودی درست و منطقی برخورد کنیم و از آن بحران‌ها و آسیب‌ها کمترین پیامد‌های منفی را دریافت کنیم؛ بنابراین ضرورت آموزش مهارت‌های زندگی مخصوصاً در شرایط بحران می‌تواند خیلی مهم باشد. این مهارت‌ها وقتی در فردی شکل گرفت، مقابله این شخص با استرس، به‌شکل یک مقابلۀ سالم درمی‌آید.   هیچ کس نیست که در زندگی استرس را تجربه نکرده باشد، در زندگی برای همۀ ما ممکن است استرس‌های مختلفی  پیش آید؛ مثل استرس بیماری کووید۱۹ که الان همه‌گیر شده است یا مواردی ازقبیل استرس ازدست‌دادن عزیزان، استرس جابجایی، استرس بیماری و خیلی موارد دیگر؛ بنابراین استرس جزء لاینفک زندگی همۀ آدم‌هاست. این‌که استرس سر هر فردی چه بلایی می‌آورد و چه پیامدی برای آن ایجاد می‌کند به چگونگی مهارت مقابله با استرس، مهارت زندگی و مهارت حل مشکل آن فرد بستگی دارد. برای مثال فردی را در نظر بگیرید که عزیزش را ازدست داده است و  سوگوار است؛ این آدم در شرایط سالم ممکن است سوگواری طبیعی خودش را انجام دهد؛ خودش را تخلیه کند و خاطرات آن فرد را بازگو کند و بعد از مدتی به زندگی عادی اش برگردد این یک مقابلۀ سالم است. یا مثلاً فرض کنید در این فرد دیدگاه‌های معنوی خاصی وجود داشته باشد که به این ازدست‌دادن معنا و مفهوم خاصی را که آرام‌بخش است تلقی می‌کند. برای نمونه در فرهنگ دینی خودمان داریم که خداوند آدم‌هایی را که دوست دارد با سختی‌ها و بلایا امتحان می‌کند؛ چنین طرز فکری ممکن است که به این فرد کمک کند تا از نظر فکری آرامش نسبی پیدا کند.

در طرف دیگر آدم‌هایی را ملاحظه می‌کنید که مثلاً اعتیاد دارند؛ شما می‌پرسید که چرا معتاد شدی؟ می‌گوید: پدرم مرد انقدر ناراحت بودم که مجبور شدم سیگار بکشم، بعد کم‌کم به من گفتند؛ مثلاً  فلان ماده هم مصرف کن و الان معتاد شدم؛ در این‌جا یک سبک رفتاری مقابله‌ای ناسالم را مشاهده می‌کنید. یعنی استرس یکسان در اشخاص مختلف پیامد‌های متفاوت ایجاد کرده است؛ بنابراین با انتخاب روش‌های مقابله‌ای سالم باید با این استرس‌ها مواجه شویم که این روش‌های سالم خیلی می‌تواند کمک‌کننده باشد. مثلاً فرض کنید گاهی در این روش‌ها می‌توانیم، تفکر معنایی پیدا کنیم؛ چون این‌ها زمینه‌ساز آن نوع دیدگاه  ما در مواجه با همۀ استرس‌‎‌هاست. تأکید من در دو زمینه خیلی مهم است: ۱) یادگیری مهارت‌ها و سبک زندگی سالم که در همۀاسترس‌ها خواه کووید۱۹ باشد یا هر استرس دیگری می‌تواند به ما کمک کند. ۲) بحث معنابخشی به استرس‌هاست. یک شیوۀ روان‌درمانی به اسم لوگوتراپی Logo therapy یا معنادرمانی که یکی از روش‌های درمانی خیلی مناسب است وجود دارد؛ بانی این شیوۀ درمانی روان‌پزشکی به‌نام ویکتور فرانکل است که اعتقاد دارد برپایۀ این شیوۀ درمانی اگر حتی برای مشکلات، رنج‌ها و دردهایمان معنا و مفهومی پیدا کنیم، تحمل این درد‌ها و رنج‌ها خیلی آسان‌تر خواهد بود و مشکلات و پیامد‌های روان‌شناختی کمتری برای ما ایجاد خواهد کرد. به‌اصطلاح ما می‌گوییم هر کسی چرایی دارد با هر چگونه‌ای خواهد ساخت و خواهد زیست؛ مثلاً ما باید بفهمیم که بخش زیادی از این استرس‌ها ممکن است خارج از حیطۀ اختیار ما به زندگی‌مان وارد شود؛ آنچه مهم است  چونگی برخورد ما با این استرس‌هاست؛ بنابراین معنابخشیدن خیلی می‌تواند به ما کمک کند.

در زندگی امروزه مهم‌ترین توصیۀ من برای خروج از بلاتکلیفی، بحران هویتی، احساس تنهایی، خشم و ناامیدی این است که یاد بگیریم هر روز خودمان را به‌شکلی معنادار کنیم. در خانواده این را جا بیندازیم و خودمان به آن عمل کنیم؛ روزهایمان را با بطالت نگذرانیم مثلاً فرض کنیم، چون کلاس‌هایمان تعطیل است؛ دیگر هیچ کاری نخواهیم داشت. پس ایجاد معنا در زندگی خیلی می‌تواند کمک‌‎کننده باشد که نمود واضح آن این است که هر روز خودمان را معنادار کنیم؛ یک کاری که احساس، رضایت و معنا در ما ایجاد کند برای خودمان فراهم کنیم. بسته‌به شرایط فردی، اجتماعی و شغلی هر آدمی این می‌تواند یک کار متفاوت باشد؛ ولی حتماً لازم است که این کار را انجام دهیم تا ازنظر فکری و شناختی احساس سلامتی کنیم که خیلی تحت تأثیر این بحران قرار نگرفتیم؛ بنابراین یادگیری مهارت‌های زندگی و تمرین معنابخشی در زندگی خیلی کمک‌کننده است. معنابخشی کاملاً یک موضوع فردی است و هر فردی می‌تواند معنای خاصی برای زندگی، استرس‌ها، سبک زندگی و تنش‌‎‌هایش ایجاد کند. بسته‌به تفاوت‌های فردی، معنابخشی کاملاً می‌تواند متفاوت باشد. به‌اعتقاد من به تعداد آدم‌ها می‌تواند معنا برای زندگی وجود داشته باشد که باید کمک کنیم این معنا را  برای خودمان و دیگران پیدا کنیم. پس این مسائل به سلامت روان‌مان خیلی کمک می‌کند.

توصیه‌‎های خیلی مهم دیگری که می‎‌تواند به ما کمک کند چه چیزی‌هایی هستند. در بحث هیجان‌‎‌هایی که هنگام این استرس‌ها در خودمان احساس می‌کنیم چیزی به‌نام تصویری‌سازی‌های ذهنی وجود دارد. وقتی مشکلی پیش می‌آید هرکدام از ما یک تصویرسازی‌های ذهنی داریم که ممکن است این تصویرسازی‌های ذهنی، در عده‌ای از آدم‌ها تصویرسازی‌های ذهنی منفی باشد؛ مثلاً مشخصاً درمورد همین بیماری کووید ۱۹. بعضی آدم‌ها ممکن است مدام در ذهنشان ابتلا به این بیماری، مرگ، نیستی، مردن و مسائلی ازاین‌قبیل وجود داشته باشد. در واقع به نوعی همۀ ما  به‌هنگام استرس در ذهنمان خودگویی‌‎‌هایی داریم که اگر این خودگویی‌ها منفی باشد می‌تواند بر ما و شرایط زندگی مان تأثیر بسیار منفی داشته باشد. برای نمونه، مدام در ذهن خودمان این خودگویی را داشته باشیم؛ من آدم بدشانسی هستم؛ حتماً به این بیماری مبتلا می‌شوم یا برایمان فلان اتفاق می‌افتد. در این‌جا توصیه می‌کنیم که خودگویی‌های مقابله‌ای مبتنی‌بر یک تفکر واقع‌بینانه باشد که جنبه‌های مثبت قضیه را هم ببینیم. درمورد بیماری کووید ۱۹، اگرچه خطر این بیماری را برای جامعه و سلامت جدی می‌بینیم و خیلی توصیه می‌کنیم که حتماً پروتکل‌ها رعایت شوند، این کاملاً قابل توصیه است. تفکر واقع‌بینانه یعنی این‌که ما این‌ها را مشاهده می‌کنیم و فراموش نمی‌کنیم.  ولی درکنار آن می‌بینیم که در این بیماری بیش از ۹۰ درصد بهبودی وجود دارد که این می‌تواند خیلی به آرامش روحی ما کمک کند. اگر کسی به این بیماری ابتلا پیدا کرد معنی‌اش این نیست که حتماً باید این آدم دچار بحران خیلی جدی شود؛ درضمن اصولاً حدود ۸۰ درصد آدم‌ها نسبت‌به ابتلای به این بیماری بی‌علامت هستند؛ بنابراین تمرین خودگویی‌های مقابله‌ای مثبت مبتنی‌بر تفکرات واقع‌بینانه که جنبه‌های مثبت کار را هم به‌درستی ببینیم فوق‌العاده حائز اهمیت است؛ خواه درمورد بحران کووید ۱۹ یا همۀ بحران‌های دیگری که در زندگی هر آدمی ممکن است پیش بیاید؛ این فوق‌العاده کمک‌کننده است.

موضوع دیگری که باید به آن اشاره کنم سرمایه‌های زندگی افراد است. اگر سرمایه‌های زندگی آدم‌ها را به سرمایه‌های مختلف اقتصادی، خانوادگی و اجتماعی تقسیم کنیم؛ درمورد هر آدمی مثلاً فرض کنید آدمی ازنظر مالی شرایطی دارد که این سرمایۀ اقتصادی‌اش است، خانواده‌ای فرزندانی دارد که این سرمایۀ خانوادگی‌اش است و دوستانی و اجتماعی که در آن زندگی می‌کند را دارد که این سرمایۀ اجتماعی‌اش است. اگرچه هرکدام از این‌ها ارزش و اهمیت خاص خودش را دارد، طبیعتاً سرمایۀ اقتصادی و خانوادگی می‌توانند کمک‌کننده باشد،   آنچه در شرایط بحران خیلی‌خیلی به ما کمک می‌کند سرمایه‌های اجتماعی- انسانی است که هر انسانی دارد؛ یعنی در بحران‌ها دوستان و عزیزانی که ما درکنار خودمان داریم این‌ها مهم‌ترین سرمایۀ ما هستند. در بحران بیماری‌های عفونی مثل کووید ۱۹  ممکن است ما از این سرمایه‌هایمان به‌شکلی دور شده باشیم؛ مثلاً دیگر نتوانیم رابطۀ خیلی مؤثری با دوستانمان برقرار کنیم، حتماً توصیۀ ما این است که به هر شکل ممکن، حتی با تماس‌های تصویری یا حضوری با رعایت پروتکل‌های بهداشتی، این رابطه را نگه داریم. درحال‌حاضر توصیه بر این نیست که نباید دوستم را ملاقات کنم توصیه این است که اگر می‌خواهم دوستم را ملاقات کنم حتماً فضای فیزیکی کافی بین‌مان وجود داشته باشد، ماسک بزنم و دست‌هایم را با صابون بشویم؛ یعنی اگر این پروتکل را رعایت کنم محدودیتی نیست که من بتوانم ارتباطم را با دوستم برقرار کنم؛ بنابراین حفظ این ارتباطات به‌عنوان مهم‌ترین سرمایه‌ای که یک فرد دارد می‌تواند به سلامت روان آدم‌ها کمک کند که بر این موضوع  نیز خیلی تأکید می‌شود.

موضوع مهم دیگری که وجود دارد بحث تاب‌آوری در مقابله و مواجهه با استرس‌هاست؛ تاب‌آوری یعنی این‌که با شرایط سخت زندگی چه‌قدر می‌توانیم تطابق پیدا کنیم. در مواجهه  با سختی‌ها با ارتقاء مهارت‌هایمان می‌توانیم تاب‌آوری خودمان را بالا ببریم. وقتی می‌گوییم تاب‌آوری منظور بردباری نیست، طبیعتاً بردباری هم می‌تواند قسمتی از تاب‌آوری باشد؛ ولی یک قسمت خیلی محدود و کوچک. منظور این است که برای مقابلۀ سالم با استرس چطور می‌توانیم  راه‌کار درست پیدا کنیم. یکی از شرایطی که می‌تواند تاب‌آوری ما را بالا ببرد، دسترسی به دیگران برای حمایت است که  ‌خیلی به ما کمک می‌کند. همان‌طورکه بیان کردم ارتباط با دیگران و برخوردارشدن از حمایت‌های دیگران می‌تواند تاب‌آوری ما را بالا ببرد، حفظ امید نیز می‌‎‌تواند خیلی تاب‌آوری ما را بالا ببرد. حفظ امید با خودگویی‌های مقابله‌ای مثبت ارتباط مستقیم دارد؛ پویابودن در زندگی هم خیلی می‌تواند تاب‌آوری ما را بالا ببرد؛ بنابراین رعایت این توصیه‌ها می‌تواند خیلی به ما کمک کند.

اگر بخواهم از بحث‌هایی که خدمتتان عرض کردم جمع‌بندی کوتاهی داشته باشم، باید صحبت‌هایم را به این شکل خلاصه کنم که ۱) سعی کنیم در خانواده‌ها سبک زندگی سالم راحتماً رعایت کنیم؛ در زمینۀ خواب، تغذیه، تحرک فیزیکی، ورزش و مصرف‌نکردن سیگار. ۲) حفظ ارتباط با دیگران، خواه با راه‌های جایگزین مثل استفاده از تکنولوژی‌های جدید یا با ارتباط حقیقی با رعایت پروتکل‌های بهداشتی خیلی می‌تواند کمک‌کننده باشد، پس قطع ارتباط نیست. شما می‌دانید ابتدا می‌گفتند بحث فاصله‌گذاری اجتماعی، به این اصطلاح خیلی اعتراض شد ما نمی‌خواهیم فاصله‌گذاری اجتماعی ایجاد شود، می‌خواهیم فاصله‌گذاری فیزیکی در حدی ایجاد شود که از انتقال و سرایت این ویروس به همدیگر خودداری شود. این بدین‌معنا نیست که با همه قطع ارتباط کنیم نه ما می‌توانیم با حفظ یک فاصلۀ فیزیکی مناسب و توصیه‌شده، با زدن ماسک و با رعایت بهداشت فردی با یکدیگر ارتباط داشته باشیم؛ بنابراین توصیۀ دوم حفظ ارتباط با دیگران خواه با بهره‌مندی از روش‌های جایگزین و تکنولوژی مثل تماس تصویری و شبکه‌های مجازی که دردسترس عموم است یا با ارتباط حضوری و مستقیم با رعایت پروتکل‌های بهداشتی خواهد بود. توصیۀ بعدی که خیلی مهم بود ارتقاء مهارت‌های زندگی بود؛ سعی کنیم این مهارت‌های را در خودمان تقویت کنیم؛ مهارت کنترل خشم، مهارت مقابله با استرس، مهارت کنترل هیجانات و مهارت حل‌مسئله می‌توانند خیلی کمک‌کننده باشند؛ بنابراین سعی کنیم به روش‌های مختلف مهارت‌های زندگی رادر خودمان تقویت کنیم.

البته این نکته را در پرانتز خدمتتان عرض کنم که یادگیری مهارت‌های زندگی لزوماً بدین‌معنا نیست که شخص با رفتن‌به کلاس آن را یاد بگیرد. واقعیت این است که مهارت‌های زندگی چیزی فراتر از این است همیشه این مثال را می‌زنم اگر بخواهیم مهارت زندگی‌کردن را از کتاب و کلاس یاد بگیریم مثل این است که بخواهیم مهارت شناکردن را از روی کتاب یاد بگیریم؛ شناکردن را  باید به‌طور ملموس با واردشدن به استخرج یاد بگیریم. یا این‌که بخواهیم مثلاً با کتاب آشپزی کنیم؛ مثلاً یک مادر خیلی خوب می‌تواند غذایی خیلی خوشمزه‌تر و بهتر را بپزد تا کسی که از روی کتاب می‌‎‌خواهد آشپزی یاد بگیرد؛ بنابراین خیلی از آدم‌ها ممکن است مهارت زندگی‌شان خیلی خوب باشد و خیلی از آدم‌ها می‌تواند مهارت زندگی‌شان پایین باشد؛ البته این موضوع خیلی به سطح تحصیلات ارتباطی ندارد. شخص بی‌سواد ممکن است مهارت زندگی و ارتباطی خیلی خوبی داشته باشد؛ برعکس آدم باسواد هم ممکن است اصلاً مهارت زندگی راخوب یاد نگرفته باشد؛ این‌ها مطلق نیستند؛ بنابراین بهره‌گیری از آموزش‌های مختلف در زمینۀ ارتقاء مهارت‌های زندگی برای هر آدمی لازم است مخصوصاً در شرایط پرتنش و پراسترسی که امروزه در جوامع وجود دارد.

نکتۀ بعدی که خدمتتان عرض کردم بحث معنابخشی بود؛ درواقع براساس توصیۀ لوگوتراپی هر روزمان را معنادار کنیم که این معنا به زندگی‌مان احساس هدف می‌دهد و احساس رضایت ما را بالا می‌برد و می‌تواند به شادمانی و حفظ سلامت روانی ما کمک کند.

درنهایت آنچه باید به آن اشاره کنم بحث شبکه‌های مجازی است؛ همیشه فکر می‌کنم تعریف رسانۀ امروزه با تعریف رسانۀ سنتی کاملاً متفاوت شده است. شما اگر ۲۰، ۳۰ سال پیش اگر کسی می‌گفت رسانه، بلافاصله صداوسیما و تلویزیون به ذهن همۀ ما خطور می‌کرد. ولی الان رسانه همۀ ما هستیم؛ ما هر روز در شبکه‌های مختلف مجازی هستیم؛   هر کدام از ما با گروه‌های مختلفی در ارتباط هستیم و می‌توانیم پیام‌های مختلفی را برای هزاران نفر در روز ارسال کنیم؛ بنابراین هرکدام از ما هم برای خودمان هم برای جامعه مسئولیت رسانه‌ای داریم که نکتۀ بسیار مهمی است. مسئولیت رسانه‌ای ما برای خودمان این است که بالاخره به هر گروهی وارد نشویم؛ منابع و اطلاعات‌مان را از گروه‌هایی بگیریم که عینی است. اگر می‎‌‎خواهیم دربارۀ کووید۱۹ مثلاً اطلاعات‌مان درست باشد حتماً در گروه‎هایی عضو باشیم و از منابعی اطلاعات بگیریم که اطلاعات درست به ما می‌دهد. ما بعضاً اطلاعاتی را ملاحظه می‌کنیم که تا چه‌قدر با واقعیات و شرایط پزشکی که وجود دارد در تعارض است؛ پس این مسئولیتی است که برای سلامت خودمان خیلی کمک‌کننده است. مسئولیت اجتماعی‌مان این است که هر پیامی را همین‌جوری ارسال نکنیم؛ حتماً ببینید منبع این پیام قابل اعتماد است یا خیر؛ آیا این پیامی که من می‌فرستم باعث ایجاد دغدغۀ غیرمعمول در آدم‌های دیگر می‌شود یا خیر این مسئولیت خیلی مهمی است و مسئولیت اجتماعی ما است؛ بنابراین تا از اصالت یک پیام اطمینان پیدا نکردید بلافاصله آن را به‌صرف جذاب‌بودن ارسال نکنید، معمولاً پیام‌هایی که حاوی اطلاعات کاذب هستند به‌شکل خیلی جذابی نیز بیان می‌شوند و ممکن است این جذابیت باعث شود که برای ارسال این پیام‌ها خیلی علاقه‌مند باشیم. در شرایط بحران ما باید یک نگاه منطقی به شبکه‌های مجازی داشته باشیم؛ اطلاعات را در حد منطقی و درست از منابع قابل‌اعتماد بگیریم. ازطرفی اگر می‌خواهیم اطلاعات را  به جا‌های دیگر منتقل کنیم حتماً فکر بکنیم که این پیام، پیام اصیلی ست؛ پیام درستی است؛ از منبع درستی به‌دست آمده است؛ پیامی نیست که ساختار ذهنی و روان‌شناختی آدم‌ها را دچار اشکال کند. این نکات را اگر رعایت کنیم درقبال رسانه‌ها، به‌نوعی به مسئولیت‌های فردی و مسئولیت اجتماعی‌مان عمل کردیم.

آخرین اخبار